امیر حسین دلبری معتقد است؛ فرقی میان مجسمه و جواهرات نیست و از همین رو مجسمهسازان به جواهرسازی هنری گرایش پیدا کردهاند.
جواهرات معرف چیست و چه کاربردهایی دارد؟
در زمان انسانهای اولیه، یک آدم قدرتمندی در یک قبیله به شکار شیر میرفته. او برای آنکه شکار شیر را اثبات کند، دندان شیر را درآورده و یک نخ از آن رد میکرده و با آویزان کردن آن به خودش، جایگاه و قدرتش را به رخ میکشیده، بنابراین جواهرات از آن زمان تا به امروز، معرف طبقه اجتماعی و اقتصادی آدمهاست. استفاده از جواهرات مثل لباس پوشیدن میتواند طبقه اجتماعی آدمها را مشخص کند. کسی که جواهرات هنری استفاده میکند، علاقهاش به مقوله فرهنگ و هنر را نشان داده و کسی که انگشتر الماس بر دستش دارد، میخواهد طبقه اجتماعی و اقتصادیاش را به رخ بکشد. این کاربردی است که جواهرات دارد. همچنین جواهرات را میتوان به تابلوهای هنری هم تشبیه کرد. شما وقتی به خانه یک نفر میروید، از طراحی خانهاش و تابلوهایی که استفاده میکند میتوانید طبقه اجتماعی و فکری او پی ببریم.
جواهرات در برخی از مناطق ایران به جز نشاندادن طبقه اجتماعی و جایگاه فرهنگی، کاربردهای دیگری هم دارد. مثلاً در ترکمنها زیورآلات خانمها صدا میدهد چون اگر مردی در کوچهای صدای زیورآلات خانمها را بشنود، متوجه شود که یک خانم آنجاست و روی به دیوار میکند تا آن خانم رد شود. ترکمنها برای تمام داراییشان اعم از اسب و زمین و… اسم میگذارند چون برایشان اهمیت دارد و مهم است که آنها را زینت کنند تا وضعیت خوب اقتصادیشان را به رخ دیگران بکشند. آنها به زیورآلات زنشان هم اهمیت میدهند چون زن را هم جزیی از داراییشان میدانند و میخواهند با آن طبقه اجتماعی و اقتصادی را نشان دهند. زیورآلاتی که روی کلاه زنان ترکمن وجود دارد هم معنای خاص خودش را دارد و موقعیت زنان را نشان میدهد. آن زیورآلات مشخص میکنند که زن ترکمن، مجرد، نامزد عقد کرده، مزدوج و یا همسر یک متوفی است.
در اقوام ایرانی نیز زیورآلات کاربردهای مختلفی دارد ولی در ایران کاربرد عمومی زیورآلات معرفی اعتقادات و جایگاههای اجتماعی افراد است. افرادی که از زیورآلات هنری استفاده میکنند، توجهشان را به فرهنگ و هنر نشان داده و عدهای نیز که اهل مد و فشن هستند به دنبال آثار متفاوت و عدهای به دنبال آثار فانتزی و پر زرق و برق میگردند. البته در مورد آثار فشن و فانتزی، زیورآلات نمیتواند معرف طبقه اجتماعی افراد باشد. در ایران از گذشته جواهراتی وجود داشته که امروز دیگر کاربرد قبلی خود را ندارند. مثلاً پیشکلاه در دوره قاجاریه یا خنجر در سدههای پیشین به عنوان جواهرات استفاده میشدند ولی الان جای خودشان را به اشیایی مثل جا سوییچی دادهاند که خیلیها با استفاده از جا سوییچی طلا، طبقه اجتماعی و اقتصادیشان را نشان میدهند.
لطفاً فرق جواهرات و زیورآلات را برایمان بگو و در مورد رابطه زیورآلات با بدن هم کمی صحبت کنید.
زیورآلات به نوعی از آلات زینتی که قابل استفاده کردن باشند میگویند، مانند انگشتر، گردنبند و اصولا باید قابل حمل باشند اما جواهرات به گونهای از زیورآلات گفته میشود که حتما در آن سنگهای گرانبها به کار رفته باشد، در واقع جواهرات از همان خانواده زیورآلات هستند، اما وقتی میگوییم زیورآلات همه به یاد بدلیجات میافتند برای همین میگوییم جواهرات هنری و یا جواهرات معاصر. اما لزوما هر شیئی که از طلا و سنگهای گرانبها ساخته شده باشد زیورآلات نیست، مانند کره جواهر نشان که در موزه ملی جواهرات نگه داری میشود. درست است که جزو خانواده جواهرات هستند، اما چون قابل حمل نیست نمیتوانیم به آن زیورآلات بگوییم. در زیورآلات رابطه انسان – محصول خیلی اهمیت دارد. بعضی از آثار از لحاظ استفادهکردن خیلی مشکل هستند و به صورت مقطعی استفاده میشوند. همانگونه که خانمها کفش پاشنه بلند را فقط در یک مقطع 2،3 ساعته در مجالس میپوشند، بعضی از زیورآلات را هم نمیتوان به طور دائمی بر گوش یا گردن آویزان کنند. البته در گوش 24 نقطه وجود دارد که میشود به آن نقاط زیورآلات آویزان کرد که من در حال تحقیق و جمعآوری این اطلاعات هستم و این مطالب را جمع میکنم تا به صورت کتاب به انتشار برسانم. یا برای انگشتر هم فرمتهای مختلفی وجود دارد.
جواهرسازی از چه زمانی در ایران شکل جدی به خود گرفت و الان در مقایسه با دورههای گذشته چه وضعیتی دارد؟
من پیشتر در زمینه جواهرسازی معاصر تدریس میکردم و تحقیقهای خیلی زیادی انجام میدادم. به نظرم با بررسی بازه زمانی قاجار تا معاصر میشود مشکل فرهنگی جواهرسازی را پیدا کرد. پس از آنکه در دوره صفویه سنگهای قیمتی خریداری و نگهداری میشد، در آن دوره جواهرسازی به شکل حرفهای و متمرکز وجود نداشت تا اینکه در دوره قاجاریه، پادشاهان قاجار برای نگهداری سنگهای خریداری شده توسط پادشاهان صفوی با سنگهای قیمتی شروع به ساختن جواهرات کردند. آنها مجموعهای مثل کره جواهرنشان را ساختند که در آن برای ساختن جواهرات تعداد زیادی سنگ به کار رفته است. زمان قاجاریه دوره شکوفایی جواهرسازی بود و در ایران جواهرسازهای نامی و تکنیکهای خوبی وجود داشت و آثار متعددی از جواهرسازی آن دوره به جا ماند.
پس از آن در دوره پهلوی اول، تاج رضاشاه با الهام از موتیفهای دوره ساسانی ساخته میشود ولی همچنان میشد برای جواهرسازی یک جایگاهی را متصور بود. لحظه انحراف جواهرسازی در ایران از جایی آغاز شد که فرح دیبا ملکه دوره پهلوی دوم، درخواست ساخت جواهرات تاجگذاری و مراسمهای دیگر را به شرکت معروف جواهرسازی فرانسوی به نامهای “ون کلیف” و “آرپل” میدهد و از آنجا رفته رفته درباریان و مردم ثروتمند به تقلید از دربار به جواهرسازهای خارجی گرایش پیدا کنند و جواهرسازان ایرانی کم کم نادیده گرفته میشوند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی، جواهرات در ایران بیشتر ارزش مادی پیدا کرد و از آنجایی که ارزش پول ایران پایین آمد، طلا مطمئنترین سرمایهگذاری شد و همه سعی کردند که به جای جواهرات، طلا بخرند. بنابراین خیلی از جواهرسازهای ایرانی یا از کشور خارج شده و یا به طلاساز تبدیل شدند و دست ساختههایشان چندان ظرافت و طرحی به کار نمیبردند تا قیمت تمام شده آن پایین بیاید. پس از جنگ تحمیلی و زمانی که مردم از آب و گل جنگ بیرون آمدند، آرام آرام به سراغ جواهرات رفتند و جواهرهای جدیدتر تقاضا کردند. آنجا بود که ایتالیا آمد و در بازار جواهر ایران هدفگذاری کرد و جواهرات زیادی را به ایران وارد کرد. سپس ترکیه که بازار جواهر ایران را مناسب دید نیز همراه با ایتالیا، یک سری جواهرات را دقیقاً مناسب ذائقه ایرانی تولید و به ایران وارد کرد و به همین شکل نبض بازار جواهرات در ایران را به دست گرفت.
در دوره اصلاحات، واردات طلا ممنوع شد و جرم شناخته شد. بنابراین در آن زمان دولت از مردم خواست که به جای واردات طلا، ماشین آلات وارد کنند. زمانی که ماشین آلات به ایران وارد شد، فعالان این صنف با این ماشین آلات کارهای اورجینال را کپی کردند، اما قیمت تمام شده محصول بالاتر از قیمت کالای اورجینال بود و با کیفیتی پایینتر، که این به دلیل نبود متخصص و سواد کافی در این رشته بود و مشکلی از واردات طلا کم نکرد، ما کارهایی کپی میساختیم با کیفیتی پایینتر از اصل ولی با قیمتی بالاتر از اصل قصد فروش آن را داشتیم. در ضمن کارهایی کپی میکردیم که از فرهنگ ما دور بود و استفاده از این جواهرات که از فرهنگی دیگر آمده بود با خود فرهنگ لباس پوشیدن و فرهنگهایی غریب از فرهنگ ما را باخود به مخاطبان عرضه میکرد. بنابراین همین باعث شد که جواهرسازی در ایران وارد یک بحران شود. یک مدت هم از آموزشگاههای مختلفی نظیر “تکنیک گلد” به ایران آمدند و خیلی از طراحان خوب جواهرسازی را با خود از ایران بردند که همین الان هم اتفاق میافتد و جواهرسازهای خوب ایرانی در جاهای مختلف دنیا پخش شدهاند. الان در ایران قحطی طراح وجود دارد و چون خبری از قانون کپیرایت نیست، خیلی از جواهرسازهای خوب کشور از ایران میروند.
مشکل دیگری که در جواهرسازی ایران وجود دارد این است که برای مخاطب ایرانی زیورآلات و جواهرات از یکدیگر قابل تفکیک نیستند. مردم ما هم سنگهای قیمتی را و هم آثاری که در آن از سنگهای قیمتی استفاده شده را جواهرات میدانند. هر دوی اینها زیر مجموعه زیورآلات هستند منتها آنهایی که سنگ دارند از دسته جواهرات و آنهایی که سنگ ندارند از مجموعه زیورآلات هستند. این دو در زبان انگلیسی با دو واژه مجزای Gem و Jewelry از یکدیگر تفکیکپذیرند.
در سطح دنیا مرسوم است که خیلی از آرتیستها، جواهرسازی میکنند. سالوادر دالی (نقاش اسپانیایی) و فرانک لود رایت (معمار آمریکایی) مجموعه جواهرات دارند و هدر تیم طراحان شرکت تیفانی هم اندی وارهول از بنیانگذاران هنر پاپ بود. در دهه 50 این اتفاق در ایران نیز رخ میدهد و هنرمندی نظیر آقای تناولی شروع به ساخت جواهرات میکند که این اتفاق با شروع جنگ مسکوت میماند و ادامه پیدا نمیکند. جواهرسازی در ایران تاریخ پیوستهای ندارد چرا که تا میخواهد جا بیفتد، قطع میشود و برای سه دهه ادامه نمییابد.
در دهه 80 و در سالهای 84،85 که من کار جواهرات هنری را شروع به عرضه کردم، هیچ گالری حاضر نبود که نمایشگاه جواهرات بگذارد. من زحمتهای زیادی در این زمینه کشیدم که در نهایت بعضی از گالریها قبول کردند این کار را انجام دهند و بعد از مدتی دیدند که جواب هم میدهد و این کار را با جدیت ادامه دادند. ولی الان دوباره نمایشگاههای جواهرات کمرنگ شدهاند چون گالریها مشاوره نگرفتند تا سره را از ناسره تشخیص دهند، بنابراین به یکباره گالریها پر شدند از جواهراتی که از نظر تکنیکی، هنری و ایده هیچ ارزشی نداشتند.
این اتفاق درست در زمانی رخ داد که نمایشگاه جواهرات داشت جا میافتاد و مردم زیادی برای تماشای جواهرات میآمدند ولی آثار خوبی ندیدند و از چنین نمایشگاههایی زده شدند. مدیران گالریها در این اتفاقات مقصر بودند. خیلی از آنها آثاری را به نمایش گذاشتند که ارزش هنری نداشت و بعضا کپی آثار جواهرسازان خارجی بود. به خاطر این مسئله دوستانم در خارج از کشور مرا راهنمایی کردند و گفتند که صرفاً تدریس، کفایت نمیکند و بهتر است که یک کتابهایی در زمینه جواهرات و جواهرسازی بنویسی. همین اتفاق باعث شد که من شروع به نوشتن کتاب “مبانی طراحی و ساخت جواهرات” کنم که اکنون در حال انجام است و در حال تدوین و جمع آوری اطلاعات در زمینه طراحی و ساخت جواهرات هستم و مکتوب کردن آنچه آموختهام تا به صورت کتابهایی منتشر کنم. مخاطب با خواندن این کتابها یک سری مبانی طراحی جواهرات را یاد میگیرد و از سبکهای موجود و چند و چون جواهرسازی آگاهی مییابد.
امروزه وقتی حرف از جواهرسازی میشود، نگاهها به سمت جنسی از مد و فشن میرود و همین نگاه یک ذائقه اپیدمی ایجاد میکند که جواهرسازی را به سمت قابلیت انبوهسازی میبرد. در اینجا این سوال پیش میآید که آیا جواهرسازی هنری قابلیت انبوهسازی دارد؟ میتوان گفت که یک اثر فشن در تضاد با جواهرسازی هنری است؟
جواهرات هنری اصلاً نباید انبوهسازی شود. یک مدت مانتوهای خوشنویسی مد بود و تولید انبوه شد ولی چندی بعد دوره آن به اتمام رسید و دیگر مخاطب نداشت. چنین آثاری از نوع آثار فانتزی هستند که یک دوره استفاده شده و بعد تمام میشوند. آثار من در دو دسته تجاری و هنری قرار میگیرند که در وبسایت من در دو دسته “الف” و “دال” تفکیک شدهاند. دسته “الف” همان آثار هنری و مجموعه “دال” مجموعه تجاری من هستند که این کارها قابلیت تولید انبوه دارند ولی آثار هنری نباید تولید انبوه شوند. جواهرات تجاری مخاطبان پرتعدادی دارند که البته در طراحی آنها چیزی از هنر کم نمیگذارم، اما نکاتی را در طراحی آن لحاظ میکنم که قابلیت تولید انبوه را داشته باشند ولی جامعه مخاطبان جواهرات هنری مثل آثار هنری دیگر، جامعه وسیعی نیست. کسی که جواهرات فشن و فانتزی دوست دارد، ممکن است اصلاً سمت آثار هنری نرود.
من یک مجموعهای به نام “نوبت عاشقی” دارم که آثار آن با تکنیک مینای کورهای ساخته شدهاند. پروسه ساخت این جواهرات خیلی سخت است و کمتر هم از آن استفاده میشود چون مینا را باید در دمای 850 درجه در کوره پخت تا عمل بیاید. این کار خیلی حساس است زیرا اگر فیالمثل رنگ سبز فسفری در دمای 850 درجه پخته شود، تبدیل به رنگ بنفش شده و اگر همان رنگ در دمای 830 درجه بپزد، به آبی لاجوردی میزند. انجام این کار مثل پاشیدن رنگ روی بوم است و اگر خود من هم بخواهم اثری را به مانند یک اثر دیگر بسازم، عملاً امکان آن وجود ندارد. من در این زمینه ریسک کردم و آثاری را ساختم که هیچکس از آنها اطلاعی نداشت چون میخواستم ببینم که آیا ارزش یک اثر هنری به قیمت آن است یا نه. بنابراین پس از ساخت این جواهرات، آنها را با قیمتی ارزانتر از بهای تمام شدهشان به فروش گذاشتم و دیدم که مخاطبان قدیمیام به سراغ آن آثار نمیآیند ولی یک سری مخاطب جدید برای آثار مجموعه “نوبت عاشقی” پیدا شد. از آنجا بود که متوجه شدم یک سری از مخاطبان آثار مرا دوست دارند ولی به خاطر قیمت بالایشان آنها را نمیخرند. آنها میتوانستند آثار مجموعه “نوبت عاشقی” را با قیمتی مابین 110 تا 250 هزار تومان بخرند که به مراتب ارزانتر از قیمت آثار دیگرم بود.
من از چندین اثرم مجسمه ساختهام تا بگویم که میشود از آثارم مجسمه ساخت و از مجسمه هم میتوان جواهرات ساخت. این نقطه اشتراک میان این دو مجموعه است. من میخواهم بگویم که نباید فرقی میان مجسمه و جواهر باشد. جواهر هنری چون زیر مجموعه حجم در هنرهای تجسمی است، باید قابلیت بزرگشدن را نیز داشته باشد و در ابعاد مجسمه درآید. اگر یک اثری را بشود بزرگ کرد و در ابعاد مجسمه درآورد پس میشود اسم مجسمه روی آن گذاشت و یا حداقل وقتی بزرگ میشود مانند یک مجسمه دیواری و یا یک تابلو نقاشی بشود، مانند کارهای مینا کاری که انجام دادم و بازیهای رنگی که در آن مجموعه انجام دادم .
در نمایشگاه جدیدت آثاری وجود دارد که در آن خوشنویسی و خط هویت ایرانی به آثار میدهد. البته خطوطی که در آثارت وجود دارد در یک روند به جایی میرسد که مخاطب صرفاً خطوط را میبیند و توجهی ندارد که روی آن خطوط چه نوشته شده است.
ترکیببندیهایی که من در خوشنویسیهایم دارم، مورد پسند خوشنویسان نبود چون من ساختار را به هم میریزم. من بعد از نمایشگاه پاریس، کانادا و نمایشگاه گروهی که با دوستانم داشتم، متوجه شدم که خوشنویسی فقط در ایران جذاب است و برای مخاطب خارجی چندان جذابیت ایجاد نمیکند چون نمیتواند آن را بخواند. بنابراین در آثارم مثل اثر “فریاد” یا “تولد”، از خوشنویسی به صورت فرم استفاده کردهام. با این اتفاق اثر همچنان هویت ایرانی را داشت و ضمن حفظ هویت ایرانی، نگاهش نیز یک نگاه بینالمللی شد. این اتفاق به صورت برنامهریزی شده افتاد. شاید اگر از ابتدا خط را به صورت ترکیببندی انجام میدادم مخاطب پذیرای آن نبود. اما ابتدا با کارهایی که با خوشنویسی انجام میدادم مخاطب ارتباط برقرار کرد و کم کم کارهای ترکیب خط را پذیرفت .
در سال 91 یک اتفاقی برای من رخ داد که بخشی از آن شخصی و بخش دیگرش اجتماعی بود. این اتفاق از لحاظ روحی مرا دچار وضعیت سختی کرد. در این شرایط میخواستم که وقتی آدمها و اتفاقات پیرامونشان را میدیدم، بیپرده تصویر ذهنیام را بیان کنم. البته قبلتر نیز در آثاری نظیر اثر “فریاد” این کار را کرده بودم ولی اینبار میخواستم بی پرده حرف بزنم و بیانم را با آمیزش خط زیر لایهای از ابهام نبرم. بنابراین مجموعه مجسمههای پوستی یا لایهای آماده شدند و مثلاً اثری را تهیه کردم که در آن آدم سر ندارد. من خواستم که زشتیها را نمایش دهم ولی چالش اصلیام این بود که زشتیها را باید زیبا نمایش میدادم که همین کارم را جالب و سخت میکرد.
بنابراین اتفاقی که در پیرامونت رخ داد باعث شد که به گذشته برگردی و شیوه جدیدی از آثاری که قبلاً کار کرده بودی را ارائه دهید.
بله. البته من هیچوقت به عقب برنمیگردم چون مطابق برنامهریزیام پیش میروم. من چند سال پیش اتفاقات الان جواهرسازی را پیشبینی میکردم. الان دارد کلاسهایی در 8 جلسه 3 ساعته برگزار میشود و نه تنها انتظار آن وجود دارد که هنرجویان در 24 ساعت چیزی از جواهرسازی یاد بگیرند، بلکه در پایان این کلاسهای کوتاه مدت برای آنها نمایشگاه هم میگذارند همین اتفاقات باعث میشود که گالریها دیگر نمایشگاههای جواهرات نگذارند و جواهرات در گیفتشاپها به نمایش گذاشته شود. در حالی که جای کار هنری در گالری است نه گیفتشاپ و فلان مرکز تجاری لوکس در بالا شهر تهران. من در تمام این سالها سکوت کردم و آثارم را به نمایش نگذاشتم چون اوضاع را مناسب نمیدیدم.
و چه اتفاقی افتاد که بالاخره تصمیم گرفتی جواهراتت را به نمایش بگذاری؟
دلیل آنکه جواهرتم را در کنار مجسمهها به نمایش گذاشتم این است که میخواستم بگویم این دو با یکدیگر نقطه اشتراک دارند. نمیتوان گفت که اول نمونه جواهر یک اثر به وجود آمده یا اول مجسمه آن. در این مجموعه یک مجسمه بزرگ نمایش دادم از نمونهای که قبلا جواهر آن را ساخته بودم و در کنار آن مجسمههایی که جواهر آنها با همان شکل به اندازهای که برای جواهرات مناسب باشد ساختم تا نشان دهم فرقی میان مجسمه و جواهرات نیست، چه از نظر ایده و چه بیانمندی اثر ، تنها سایز و اندازه آن است که فرق میکند.
در واقع میشود گفت که بنیان این نمایشگاهت مجسمه است و در کنار آن جواهراتت را هم ارائه دادهای؟
بله. میخواستم بگویم که جواهرات من همه قابلیت این را دارند که مجسمه شوند. این وجه تمایز را با مجموعههای دیگر میتوان در این نمایشگاه دید که مخاطب هم میتواند به آن برسد و درک کند که جواهرسازی هنری نوعی از جواهرسازی است که میتواند مجسمه شود.
با توجه به وضعیت موجود، به نظرت رویه جواهرسازی هنری به کدام سمت حرکت میکند؟ آیا امکان دارد جواهرسازی مسیر درستی به خودش بگیرد و دوباره به نقطه رو به اوج خودش برگردد؟
در این سالها جریانی تحت عنوان جواهرسازی مد شده که بنابر آن، خیلیها کلاسهای جواهرسازی رفتند و آثاری را تولید کرده و در صفحه اینستاگرامشان برای فروش گذاشتند. حتی عدهای از این آثار که کیفیت قابل قبولی هم نداشتند، به علت عدم آگاهی گالریها از کیفیت خوب یا بد جواهرات در گالریها قرار گرفتند و همین باعث شد که وضعیت جواهرات در گالریها رو به افول برود و دیگر گالریها قبول نکنند که جواهرات به نمایش بگذارند. پس از آن جواهرات بیشتر به گیفت شاپ و فروشگاههای فروش صنایع دستی رفت و وضعیتش در گالریها رو به افول نهاد. حتی مخاطب هم آثاری که آن اواخر در گالریها گذاشته میشد را پس میزد.
با این وجود، الان دارد یک حرکت قوی در جواهرسازی شروع میشود که به موجب آن یک سری از اساتید و اهل فن خوب مثل آقای تبریزی دارند جواهرات طراحی میکنند. به جز آن یک سری از هنرمندان مجسمهساز هم دارند به جواهرسازی ورود پیدا میکنند و در کنار مجسمه، جواهراتشان را هم به نمایش میگذارند. در همین شرایط دیگر حتی آن افرادی که میخواستند با کلاسهای 8 جلسهای یا از طریق اینستاگرام به سرعت جواهرساز شوند نیز دارند ریزش میکنند و حذف میشوند. در روزهایی که وضعیت جواهرسازی خوب نبود، خیلی از دوستانم به من گفتند که مقالهای بنویسم و به این شرایط اعتراض کنم ولی من گفتم آتشی که زود شعله بگیرد، زود هم خاکستر میشود.
من سالها پیش برای اینکه النگوسازی یاد بگیرم، پیش یک هنرمند عراقی رفتم که قبل از جنگ به ایران آمده بود. همچنین تمام تکنیکهای طلاسازی را هم شاگردی کردهام چون میدانم که النگوسازی و طلاسازی یک روزی به دردم میخورند. در صورتی که متأسفانه الان عدهای میخواهند خیلی زود و با انجام کارهای دمدستی جواهرساز شوند، غافل از اینکه هنرمند در این حرفه هم مثل همه حرفههای دیگر باید پروسهای را طی کند تا به موفقیت برسد، مانند این است که کسی ادعای نقاشی کردن داشته باشد و رنگ را روی بوم میپاشد و میگوید این سبک من است، اما سواد طراحی و رنگشناسی و علم نقاشی و تکنیک آن را ندارد. جکسون پولاک که آثارش را به رنگهای پاشیده شده روی بوم میشناسیم در دورهای نقاشی سبک مکزیکی انجام میداد، نقاشیهایی با ظرافت زیاد و عناصر در هم تنیده با فیگورهای متعدد.
ساختار کار تیمی که دارید به چه شکل است؟ آیا در نهایت همه کارها را خودتان تولید میکنید یا افراد دیگری هم وجود دارند که در این زمینه کمکتان میکنند؟
تمام کارهایی که ما انجام میدهیم اعم از طراحی، تولید، عکاسی و گرافیک را خودمان انجام میدهیم. در این بین تولیدات ما در دو بخش تجاری و هنری است که کارهای بخش تجاری را معمولاً تیم ما انجام میدهد گرچه به تمام مراحل نظارت دارم و نود درصد طراحیها را خودم انجام میدهم اما مراحل ساخت را تیم ما انجام میدهند ولی در کارهای بخش هنری بیشتر مراحل را خودم انجام میدهم، از طراحی و ساخت نمونه اولیه بچههای تیم هم در قسمت ساخت نمونهها به کمک من میآیند. من خودم در تمام پروسههای کار دخیلم ولی مبرهن است که انجام چنین کارهایی به یک تیم نیاز دارد. حضور خود جواهرساز در تمام لحظات کار خیلی اهمیت دارد چون تجربه نشان داده که عدهای از جواهرسازها به خاطر آنکه خودشان در پروسه تولید قرار نگرفتهاند، به مرور از صحنه جواهرسازی حذف شدهاند.
من از سال 77 به صورت مستقل کار جواهرات کردم و با بخشی از مشکلاتی که در موردش صحبت کردیم از نزدیک آشنا شدم. من به عینه شاهد واردات جواهرات از ایتالیا یا پس از آن واردات ماشینآلات بودم و در جریان شکلگیری تمام اتفاقات جواهرسازی قرار گرفتم. بنابراین میدانم که جریان جواهرسازی چگونه بوده و دارد به کدام سمت حرکت میکند. امروز دوستانم نگران آنند که عدهای جریان موفق جواهرسازی را دارند خراب میکنند ولی به هر حال این اتفاق افتاده و من میدانم که این جریان به طور کامل از بین میرود، من همیشه گفتهام که بگذار خرابش کنند مثل هیروشیما، از اول آن را میسازیم، مثل هیروشیما. یک مدت طول میکشد که جواهرات دوباره جا بیفتد و مورد پذیرش گالریدارها قرار بگیرد. تنها مشکل در این زمینه، عدم آگاهی است. اصولاً عمده مشکلات جامعه ما به عدم آگاهی برمیگردد.
چه شد که تصمیم گرفتی کتاب چاپ کنی؟
ببین الان من در یک زمانی یک کلاس میگذارم که عدهای از علاقهمندان روی صندلی آن مینشینند، ولی تکلیف آن جوانی که در بوشهر زندگی میکند و علاقهمند و مستعد به جواهرات است چیست؟ در کشور ما اصولاً توزیع سواد بصری عادلانه نیست، بنابراین من حس کردم انتشار کتاب به خاطر گستردگی که دارد، میتواند یک اتفاق مثبت باشد چرا که از طریق آن جوانان میتواند با مبانی و تکنیکهای جواهرسازی آشنا شوند. از تمامی کلاسهایی که در دانشگاه و هنرستان جواهرسازی تشکیل شده، حتی یک جزوه هم بیرون نیامده است. روزی که جلسهای برای شروع دانشگاه طلا و جواهر برگزار شد، من گفتم که بهتر است تدریس در این دانشگاه یک سال به تعویق بیفتد تا در این مدت همه اساتید با نظر یکدیگر، کتابهایی مدون را منتشر کنند و آن کتابها در سراسر کشور به عنوان منبع اصلی تدریس شود ولی عدهای مخالفت کردند و گفتند که کلاسها باید برگزار شود و سپس در حین برگزاری کلاسها، کتابها را هم تدوین و منتشر میکنیم. به هر حال تدریس در دانشگاه آغاز شد و دیگر هیچوقت آن کتاب ها تدوین و چاپ نشد.
کلام پایانی؟
من اعتقاد دارم که ما میتوانیم جواهرسازی معاصر ایرانی داشته باشیم. خارجیها برای خودشان جواهرات عجیب و غریب میسازند و ما نباید به دست آنها نگاه کنیم بلکه میبایست فرهنگ و فاخر بودن خودمان را نشان دهیم. برای نمونه همین نقاشی خط که از فرهنگ ما و انواع تحریر خطهای ما میآید، آیا غربیها اصلا چیزی به عنوان نقاشی خط دارند؟ در فرهنگ ما همه اسامی که ما برای فرزندانمان انتخاب میکنیم معنا دارد در حالی که اسامی آمریکایی اصلاً اینطور نیست. پس فرهنگ ما با فرهنگ آنها فرق دارد و به همین موجب جواهر آلات و زیورآلاتمان هم باید متفاوت باشد. امیدوارم این توجه صورت بگیرد و جواهرسازان ایرانی آثار متناسب با فرهنگ خودمان تولید کنند و سبکی خاص در جواهرسازی داشته باشیم مانند نقاشیخط که مختص شرقیهاست و فرهنگهایی که رسمالخط خاصی دارند، من مطمئن هستم که میتوانیم از غربیها که بیشتر توجه به فرم دارند تقلید نکنیم و سبکی در جواهرسازی داشته باشیم که توجه جهانیان را به خود جلب کند .