در نمایشگاه امسال جشنواره تجسمی فجر یازده اثر مجسمه و کلاژ به نمایش در آمده است. آثاری که علیرغم تعداد اندک‌شان موضوعات گسترده‌ای را بنا بر ماهیت رسانه‌ای خود عرضه کرده‌اند. در این آثار به مانند سایر مدیا‌های هنری موجود در این نمایشگاه محیط زیست و سلامت جزو لاینفک آثار هستند. پدیده‌ای که نه به واسطه یک نگاه پیروی‌کننده از مد، بلکه با تهدیدهای متعدد زیست محیطی برای هنرمندان مهم شده است.

از طرفی بیشتر آثاری که در کلاژها به تصویر در آمده‌اند به دنبال در هم شکستن تصاویر تثبیت شده در ذهن مخاطب و یورش به آن‌ها برای تغییر معنا و زاویه نگاه مخاطبان، هر کدام مفاهیم و معانی گسترده‌ای را ایراد کرده‌اند.

سوگواری مجسمه‌های اسطوره نما برای جهان و هنر

مجسمه‌های هراسان، غم‌زده و گریانی که در گوشه‌ای از گالری شماره یک موزه سر در گریبان خود فرو برده‌اند به نوعی شکل تغییر یافته‌ای از مجسمه‌های اسطوره نما و باستانی هستند که انگار بر وضعیت حاکم بر جهان و البته دنیایی که خود در آن حضور دارند (دنیای هنر) معترض‌اند.

اعتراضی خاموش و بی‌صدا که البته در ظاهر خود تصویری بس رسا و روشن را ارائه می‌کنند که نیازی به اضافه کردن بعد دیگری برای معرفی وضعیت‌شان وجود ندارد.

نوع ستون و پایه‌ای که این مجسمه‌ها بر آن ایستاده‌اند بیش از هر چیز دیگری در این اسطوره‌نمایی و قدمت صحه می‌گذارد و در مقابل تصویر موجودی که شکل ظاهری اعوجاج یافته و نامفهومی دارد در یک چیدمان می‌تواند این برداشت را به دست دهد که این غم و هراس در سوگ وقایع چیزی بیرون از همان محیط را اراده نمی‌کند. آن هم با عنوانی که محمدعلی بنی اسدی بر این مجموعه نهاده است.”گریه”.

درختانی که در خفا ضجه می‌زنند

گرامافونی با آهن سولفاتی و زنگ زده بر روی تنه بریده شده‌ای از درخت که صدایی از آن بیرون نمی‌آید. هنرمند در این اثر با خاموش نگه داشتن صدای گرامافون ما را به آن سمت حرکت می‌دهد که از خود این سوال را بپرسیم که چه نغمه‌ای از دریچه این گرامافون بیرون می‌آید.

دریچه‌ای که بر اساس شکل ظاهریش خیال بیننده را راحت می‌کند که انتظار نغمه‌ای را نکشد. محسن جعفری نعیمی در اثرش با عنوان “قطعه درد” به واسطه این چیدمان متریال‌ها و در نهایت با توجه به شکل واحد اثر ما را به گوش دادن نغمه‌های ذهنی خود دعوت کرده است. نغم‌هایی که در گوش‌مان می‌پیچد و یا حتی صدایی که از تنه درخت بر می‌خیزد.

هنرمند در این اثر می‌خواهد ما را به شنیدن، ناشنیدنی‌های طبیعتی وا دارد که خود آن را دچار تغییر و حیات و نغمه‌اش را دچار آسیب کرده‌ایم. این اثر در واقع شاهد این جمله است که “درختان در خفا ضجه می‌زنند”.

ضیافتی برای قمار کردن بر سر جان انسان‌ها

مهناز پسیخانی در اثر خود با عنوان “تماشاگر” انسان‌هایی را به تجسد در آورده است که انگار در یک ضیافت کنار هم جمع شده‌اند تا سر بریده‌ای را نظاره کنند. انگار که هر کدام در کشاکش تسلط و تعلق بر سر بریده نزاعی پنهانی را در درون خود می‌پرورانند. این نشست مانند ضیافتی است که در آن انگار بر سر جان انسان‌ها قمار می‌کنند.

افرادی که حتی سر بریده انسانی را که نمادی است از کلیت جهان انسانی را هم متعلق به خود می‌دانند و از آن به عنوان عنصری برای قدرت‌نمایی خود استفاده می‌کنند. هر چند که او نگاهی چند سویه را در این اثر در نظر گرفته که می‌توان تصویری از یک سوگواره را هم در آن مشاهده کرد. اما حالت بدنی کاراکترهای حاضر در این چیدمان کمتر نشان از سوگواری دارد و بیش از هر چیزی از سلطه حرف می‌زند.

پیچیدگی بحران بی آبی

در اثر “حباب ” حسن کاکاوند ماهی‌هایی که به لوله‌کشی آب چسبیده‌اند دو تصویر را به دست می‌دهد. یکی بحران بی آبی که این گونه شدت گرفته است و فضای نامتعارفی است که ما برای اکوسیستم به وجود آورده‌ایم.

فضایی که نه تنها خودمان بلکه موجودات دیگر را نیز تحت تاثیر قرار داده است. او از نظر زیبایی ظاهری به نوعی با در هم تنیدگی لوله‌ها بر پیچیده شدن این بحران برای انسان نیز اشاره دارد. بحرانی که چنان در هم تنیده است که قابل حل و بازگشایی نیست و موجودات دیگرند که در این پیچیدگی دست و پا می‌زنند.

تصویر الکن تاریخ ایران بر کاشی‌های بهم ریخته

فرناز دمنابی در “کاش زخم کاشی هم مرهم داشت” با جای گذاری به هم ریخته پازل‌های کاشی‌ها تصاویر را مغشوش می‌کند. تصاویری که به نظر می‌رسد علیرغم ریشه تاریخی در امروز، معنای خود را از دست داده‌اند. او با دست کاری کردن در این سطوح، قصد دارد ما را با روایتی مواجه کند که می‌خواهد دانش ناقص ما در مواجه با این هنر باستانی را به رخ بکشد.

در حقیقت او با به هم ریختن چهره صحیح پازل‌های نقوش کاشی در یک کلیت این نقص ارادی را در برابر چشمان‌مان ظاهر کند. ظهور این تصویر ما را با تصویری نه چندان صحیح از گدشته‌مان مواجه می‌کند. تصویری که به دلیل عدم شناخت از گذشته ناقص و الکن مانده است.

پرتره‌های داستان‌گو بر دستکش‌های زخم خورده

ایده رضا منجزی بدون در نظر گرفتن چگونگی اجرا و نمود نهایی‌اش جذاب و گیرا است. او تصویری از پرتره هر کدام از کارگرانی که احساس کرده آن دستکش‌های پاره شده، متعلق به آن‌هاست را بر روی دستکش کشیده است. او در حقیقت ما را به جستجو در داستان و ماجراهای آن پرتره‌ها و صاحبان واقعی این دستکش‌های پاره می‌کشد.

غم، شادی، ترس، اضطراب و هزار احساس متفاوت در هرکدام از این تصویرها دیده می‌شود که هرکدام از این احساس‌ها به واسطه هم‌پوشانی شکل دستکش، پرتره و داستان جامانده در پشت آن‌هاست.

تلاش بیهوده دوایر متحدالشکل برای تکامل

حمیده نجاتی در اثرش با عنوان “دایره تکامل” مخاطب را به جستجوگری وا می‌دارد. جستجو برای کنار هم چیدن دوایری که هر کدام در دل خود نقشی را به ودیعه دارند. در هر کدام از این دایره‌ها نشانه‌هایی وجود دارد که با دنبال کردن رد آن می‌توان به مشترکاتی میان هر کدام از این دوایر دست پیدا کرد و آن‌ها را به صورت ذهنی در کنار یکدیگر گذاشت تا در نهایت به یک شکل کلی رسید.

آن چه اهمیت دارد آن است که این دوایر به دلیل ساحت هندسی خود نمی‌توانند در کنار یکدیگر بدل به یک تصویر مشترک شوند و در یک کلیت جای بگیرند و این می‌تواند بیان‌گری عملکرد جزیره‌ای باشد که علیرغم مشترکاتی که میان هر کسی وجود دارد هر دایره‌ای در دل خود جهانی را به تصویر می‌کشد که بر نقصان خودش پایبند است و به دیگری و در هم آمیختن با خودش تن نمی‌دهد.

این دایره به نوعی دوری از ابتذال و بیهودگی را در پی دارد و شکل و جنس هندسی این دوایر به گونه‌ای است که تکامل و واحد شدن این تصاویر در نهایت امری باطل و دور از ذهن به نظر می‌رسد.

انجماد موجود تکه تکه شده

ما در اثر “نازاده” ابراهیم پاپی راد با تکه‌های روی هم چیده شده موجودی مواجهیم که شکلی نامتعارف به خود گرفته است. موجودی قلع و قمع شده با ظاهری نه چندان طبیعی که انگار جامانده‌ای از تاریخ است. این موجود البته المان‌هایی از گاو را هم در خود دارد. گاو همواره به عنوان یک نماد پر شبهه تلقی می‌شود. گستره معنایی و تفسیری این نماد به گونه‌ای است که می‌توان از آن تعاریف متعددی داشته باشیم.

اما گاو در اسطوره‌های کهن همواره نمادی مقدس را حمل می‌کند که می‌توان بر اساس این تلقی تفسیرهای ذهنی متفاوتی از این اثر داشت که البته به گونه‌ دگردیسی شکل ظاهری‌ اثر اهمیتپیدا می‌کند.

شمارش معکوس برای مبتلا شدن به سرطان

“نفر بعد؟” محمد رضا صیاد دریایی بخش، اثری است در مذمت سیگار. هنرمند در این اثر با چسباندن سیگار کنار یکدیگر به عنوان زمینه بوم، تصویری از یک انسان را که متناسب با لباسی که بر تن دارد و به دلیل سر بدون مویش پیداست که سرطان دارد بر روی این سیگار‌ها نقش زده است. او به جای چهره این کاراکتر آینه‌ای قرار داده است که مخاطب خود را در آن نظاره می‌کند و او با ایجاد این پرسش که نفر بعد کیست؟ ما را با خود مواجه می‌کند که در آستانه یک خطر بزرگ قرار گرفته‌ایم.

او با این کار در واقع حس مسئولیت ما را بر می‌انگیزد و ما را نسبت به یک اتفاق ساده حساس می‌کند. اتفاقی که به طور روزمره یا خود دچار آن هستیم و یا در پیرامون‌مان با آن مواجه می‌شویم.

سنگ پاهایی که تزئین شده‌اند

رضا رفیعی‌راد با چیدن سنگ پاهای ساده و رنگ شده بر روی بوم‌هایی مجزا ما را به بازنگری در یک امر ساده وا می‌دارد. در واقع اجسامی مصرفی که برای ما شکلی شناخته شده دارند در این اثر بدل به یک امر نو شده‌اند که در محیط موزه و بر روی بوم به واسطه رنگ‌هایی که بر آن‌ها پوشیده شده، چهره‌ای نو به خود گرفته‌اند.

شاید خود سنگ پا به عنوان نمادی  مطرح در فرهنگ ایرانی و رنگ کردن آن و تغییر ساحت آن تلاشی برای واسازی در معنا و چهره همیشگی این شیئی باشد اما در نهایت او با همین تغییری که در زاویه نگاه ما به وجود می‌آورد خود مستلزم امری نو است که باید به آن توجه کرد.

رها کردن پیش فرض‌ها در تابلوی سنت نما

مینا محمدی وکیل در “طعم سنت” تنها به ذهن و ساختار ذهنی ما یورش می‌برد. او با چیدن اشیائی که ماهیت‌شان به صورت دقیق مشخص نیست در یک مجموعه و با اضافه کردن این جمله بر روی قاب که این‌ها نمکدان نیستند، می‌خواهد برای ما نوعی آشنایی‌زدایی ایجاد کند. آشنایی‌زدایی که به واسطه معنا رخ می‌دهد و تصویر به عنوان پل ارتباطی هنرمند و مخاطب نقش کوتاهی را ایفا می‌کند.

او در اثر خود تمامی پیش فرض‌ها را نسبت به آن چه که اراده کرده در ذهن مخاطب فرا می‌خواند و سپس با آدرس غلطی که به او می‌دهد او را در فضای ذهن خود و اثر معلق می‌گذارد تا در نهایت مخاطب در نقطه‌ای متوجه آن می‌شود که به واقع چیزی در میان نیست جز خواست هنرمند برای دور ریختن همه پیش فرض‌های ممکن.

بازگشت به اصل خویش

سحر یزدی‌پناه در اثر خود بازگشت صندلی چوبی به اصل خویش را به تصویر کشیده است. کارکردی که به واسطه دخالت انسانی بر چوب درخت تحمیل شده و آن را دستخوش تغییر کرده است در نهایت به کارکرد اصلی خود بازگشته و به آشیانه‌ای برای پرندگان بدل شده است.

هر چند این اثر بیش از این که مفهومی باشد دکوراتیو است اما نوع برخورد هنرمند با سوژه‌اش و تصویر نهایی که به دست می‌دهد، تصویری اثرگذار و شوک‌آور است. او در نهایت ما را در نقطه‌ای در این تفکر وا می‌دارد که نقش انسان در نابودی پرنده‌ها است.

سنگ ریزه‌هایی که ارزشمند می‌شوند

چیدن سنگ‌ریزه‌هایی که از نظر متریال و شکل به یکدیگر شباهت دارند و در ابعاد مختلف در کنار یکدیگر چیده شده‌اند. این تصاویر شکلی باستانی به خود گرفته‌اند و شبیه به ابزارهایی هستند که در جهان باستان، انسان‌های اولیه از آن‌ها استفاده می‌کردند.

شکل و رنگ این سنگ‌ها هم به گونه‌ای است که می‌توان برای آن نمودی از زیور آلات و جواهرات را نیز در نظر گرفت که در نهایت همگی در یک محیط در کنار یکدیگر به نمایش گذاشته شده‌اند.

این اثر در نگاه نخست جذاب و گیرا به نظر می‌آید و حتی این مفهوم که با قرار دادن این سنگ‌ها بر روی بوم و جای گرفتن آن در موزه می‌توان به تعدادی سنگ‌ریزه ارزش هنری داد. ارزشی که به واسطه همین جاگذاری خود مفهومی معاصر را در بر دارد که می‌توان با باز‌اندیشی در پدیده‌ها شکل، جنس و اعتبار آن‌ها را دستخوش تغییر کرد.

علیرضا بخشی استوار

منبع